اشتغال زنان و پیامدهای منفی آن بر خانواده (بخش سوم)
امروزه شاغل بودن زنان، یکی از مسائلی است که در اجتماع مطرح است و زنان به علل گوناگون به کار روی می آورند و حتی مجبور گشته اند علاوه بر مسئولیت های خود در خانه و تربیت فرزندان، مسئولیت های اجتماعی را نیز پذیرا گردند.
مادران شاغل در مقایسه با مادران خانه دار وقت کم تری را به مراقبت از کودکان خود و بچه-داری اختصاص می دهند.
در هر صورت شرایط شغلی برای زنان ایجاب می کند که از فرزندان و خانواده ی خود برای ساعات طولانی جدا شوند. و این امر سبب گردیده که روز به روز فاصله ی فرزندان از خانواده و والدین بیش تر شده و بنیان خانواده متزلزل گردد و این جای تأسف است که مشاغل و اشتغالات والدین به گونه ای شده است که حتی ارتباط آن ها با فرزندان اغلب سطحی و بی ریشه گردیده است. دیده شده که بسیاری از بچه-هایی که مادر کارمند دارند، در نبود مادرشان در خانه به طرف تلویزیون و دیگر وسائل می روند تا خود را سرگرم کنند و گاه دیده می شود که بچه ها با تلویزیون و برنامه های آن و بازی های مختلف کامپیوتری بیش تر ارتباط دارند تا با مادرشان که این مسئله به طور قابل ملاحظه ای تهدیدی برای خانواده به نظر می رسد.
طبق یافته ها؛ مادران شاغل در مقایسه با مادران خانه دار وقت کم تری را به مراقبت از کودکان خود و بچه-داری اختصاص می دهند. نهایت وقتی که صرف کودک می کنند، یک سوم مادران خانه دار است. (هافمن 1989) از این رو مادران خانه دار به دلیل وقت زیادی که صرف فرزندان می کنند رابطه ی مناسبی با آن ها برقرار کرده اند و فرزندان آن ها از رفتارهای بی توجهی، فزون خواهی و سازش محیطی، کم تر رنج می-برند و به دلیل حضور بیش تر مادران شان در منزل کم تر از نظر عاطفی رنج می برند.
هم چنین مطالعات روان پزشکان نشان می دهد اختلالات عاطفی کودکان مانند کندی در سخن گفتن، کاهش بهره ی هوشی، کاهش جنب و جوش، کم عمقی واکنش عاطفی، اختلال حواس و ضعف استعداد تفکر انتزاعی می تواند از آثار ناگوار محرومیت از مادر به حساب آید. عدم حضور پدر و مادر در خانه باعث می شود که زمانی که فرزندان به نظارت والدین نیازمندند، آنان را در کنار خود احساس نکنند. از این رو تربیت فرزندان به ویژه در سنین رشد، با اختلال مواجه می شود و زمینه-ی آسیب پذیری آنان به دلیل فقدان کنترل و نظارت، افزایش می یابد.
والدینی که به هر علت نتوانند به فرزندان خود برسند و یا مجال کافی برای تربیت کودکان خود نداشته باشند باید بدانند که کودکان شان در هر صورت تحت تأثیر عوامل زیان بخش قرار گرفته، سر از جرم و تبه-کاری در خواهند آورد. عقده های ناشی از محرومیت به گونه ای است که موجبات کج خلقی و ناسازگاری شان از هر سو فراهم می آید. از این رو غیبت والدین – به خصوص مادر – سبب می شود که نظارت ها کافی نباشند و در نتیجه زمینه برای انحراف و لغزش آن ها فراهم گردد و این خود می تواند یکی از عوامل ارتکاب جرم باشد. چنان که آمار بزه کاری فرزندان در خانواده های فاقد حضور مادر بیش تر است.
برخی از مادران گمان دارند با فرستادن فرزند به مهدکودک، دِین خود را نسبت به او ادا کرده و بدهی اخلاقی و حقوقی نسبت به او ندارند. اما در این جا این سؤال مطرح می شود که اگر مراقبت کودک به فرد دیگری در خانواده یا مهدکودک سپرده شود چه تغییراتی در فرآیند رشد روانی و اجتماعی کودکان بوجود می آید؟
گرچه با ایجاد مؤسسات جدید اجتماعی مثل مدارس و مهدهای کودک و وسائل ارتباط جمعی و امثال آن، وظیفه ی تربیتی پدر و مادرها کاهش پیدا کرده و این سازمان های حمایتی و مکمل تا حدودی جانشین مادر در جنبه های تربیتی و پرورشی گردیده اند اما خلأ ناشی از عدم وجود مادر را نمی توانند پر کنند. مسلماً عاطفه و محبت مادر نسبت به فرزندش بیش از دیگران است. در ضمن باید دانست که فعالیت های پرورشی مهدکودک ها قاعدتاً با انگیزه های اقتصادی انجام می شود و به همین دلیل جای گزین مناسبی برای مادر نمی تواند باشد چه رسد به این که جای گاه عاطفی مادر را برای کودک پر کنند.
سپردن کودک به مراکز نگه داری و مهدکودک به ویژه در سال های اول زندگی و به مدت طولانی، وی را با محرومیت عاطفی ناشی از خلأ والدین، عدم توانایی در ارتباطات عاطفی و عدم ثبات شخصیت مواجه می-سازد. مطابق نظر «اشپیتز» جدایی های تا حدود هجده ماهگی ممکن است کودک را تا مرز «افسردگی» با نشانه های بی اشتهایی روانی و اختلال هایی در رفتار غذایی، توقف رشد و تأخیر در تحول روانی – حرکتی – پیش ببرد.
ساعت ها دوری فرزند از مادر، از میزان جاذبه ی آن دو خواهد کاست و در برخی از موارد با طولانی شدن این مدت، احساس غربت و بیگانگی بین آن دو را بیش تر می کند و چنین کودکانی مسلماً آن گونه که بخواهیم سالم و متعادل رشد نخواهند کرد.
از دیگر صدماتی که به این کودکان کم سن و سال در این زمینه وارد می شود این است که مجبورند علی رغم میل باطنی خود ساعات نبود مادر را در کنار بستگان یا در مهدکودک ها بگذرانند و اغلب به ناچار صبح-های زود هم راه با مادر از خواب بیدار شده و در سرما و گرما و شرایط خاص محیطی این رنج ها را ناخواسته تحمل کنند و این برای آن ها بسیار ناخوشایند است.
در سال های بعد زندگی فرزندان، گرچه نیاز عاطفی در حد سال های اولیه نیست اما در صورتی که اشتغال و نبود مادر فضای عاطفی – تربیتی خانواده را دچار اختلال سازد همان ضرورت به قوت خود باقی می-ماند.
ادامه دارد....
چکیده : امروزه شاغل بودن زنان، یکی از مسائلی است که در اجتماع مطرح است و زنان به علل گوناگون به کار روی می آورند و حتی مجبور گشته اند علاوه بر مسئولیت های خود در خانه و تربیت فرزندان، مسئولیت های اجتماعی را نیز پذیرا گردند.
تعداد کلمات 1109 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تعداد کلمات 1109 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
ادامه بحث اشتغال زنان و عدم فرزندآوری (عدم باروری)
با توجه به آمارهای به دست آمده، اشتغال زنان باعث کاهش روابط عاطفی کم سابقه ای با فرزندان شده است، ولی این کاهش در سطح وسیعی نبوده که به طور کامل باعث جدایی مادر از فرزندان شود. اما در هر صورت با خروج زن از خانه به جهت اشتغال، چون قسمت اعظم وقت و انرژی خود را باید صرف آن بنماید بعضاً فرصت و انرژی کافی برای اداره کردن بچه ها و محبت ورزیدن به آن ها را ندارد و فرزندان احساس ناراحتی و دل سردی می کنند ... .در هر صورت شرایط شغلی برای زنان ایجاب می کند که از فرزندان و خانواده ی خود برای ساعات طولانی جدا شوند. و این امر سبب گردیده که روز به روز فاصله ی فرزندان از خانواده و والدین بیش تر شده و بنیان خانواده متزلزل گردد و این جای تأسف است که مشاغل و اشتغالات والدین به گونه ای شده است که حتی ارتباط آن ها با فرزندان اغلب سطحی و بی ریشه گردیده است. دیده شده که بسیاری از بچه-هایی که مادر کارمند دارند، در نبود مادرشان در خانه به طرف تلویزیون و دیگر وسائل می روند تا خود را سرگرم کنند و گاه دیده می شود که بچه ها با تلویزیون و برنامه های آن و بازی های مختلف کامپیوتری بیش تر ارتباط دارند تا با مادرشان که این مسئله به طور قابل ملاحظه ای تهدیدی برای خانواده به نظر می رسد.
طبق یافته ها؛ مادران شاغل در مقایسه با مادران خانه دار وقت کم تری را به مراقبت از کودکان خود و بچه-داری اختصاص می دهند. نهایت وقتی که صرف کودک می کنند، یک سوم مادران خانه دار است. (هافمن 1989) از این رو مادران خانه دار به دلیل وقت زیادی که صرف فرزندان می کنند رابطه ی مناسبی با آن ها برقرار کرده اند و فرزندان آن ها از رفتارهای بی توجهی، فزون خواهی و سازش محیطی، کم تر رنج می-برند و به دلیل حضور بیش تر مادران شان در منزل کم تر از نظر عاطفی رنج می برند.
هم چنین مطالعات روان پزشکان نشان می دهد اختلالات عاطفی کودکان مانند کندی در سخن گفتن، کاهش بهره ی هوشی، کاهش جنب و جوش، کم عمقی واکنش عاطفی، اختلال حواس و ضعف استعداد تفکر انتزاعی می تواند از آثار ناگوار محرومیت از مادر به حساب آید. عدم حضور پدر و مادر در خانه باعث می شود که زمانی که فرزندان به نظارت والدین نیازمندند، آنان را در کنار خود احساس نکنند. از این رو تربیت فرزندان به ویژه در سنین رشد، با اختلال مواجه می شود و زمینه-ی آسیب پذیری آنان به دلیل فقدان کنترل و نظارت، افزایش می یابد.
والدینی که به هر علت نتوانند به فرزندان خود برسند و یا مجال کافی برای تربیت کودکان خود نداشته باشند باید بدانند که کودکان شان در هر صورت تحت تأثیر عوامل زیان بخش قرار گرفته، سر از جرم و تبه-کاری در خواهند آورد. عقده های ناشی از محرومیت به گونه ای است که موجبات کج خلقی و ناسازگاری شان از هر سو فراهم می آید. از این رو غیبت والدین – به خصوص مادر – سبب می شود که نظارت ها کافی نباشند و در نتیجه زمینه برای انحراف و لغزش آن ها فراهم گردد و این خود می تواند یکی از عوامل ارتکاب جرم باشد. چنان که آمار بزه کاری فرزندان در خانواده های فاقد حضور مادر بیش تر است.
برخی از مادران گمان دارند با فرستادن فرزند به مهدکودک، دِین خود را نسبت به او ادا کرده و بدهی اخلاقی و حقوقی نسبت به او ندارند. اما در این جا این سؤال مطرح می شود که اگر مراقبت کودک به فرد دیگری در خانواده یا مهدکودک سپرده شود چه تغییراتی در فرآیند رشد روانی و اجتماعی کودکان بوجود می آید؟
گرچه با ایجاد مؤسسات جدید اجتماعی مثل مدارس و مهدهای کودک و وسائل ارتباط جمعی و امثال آن، وظیفه ی تربیتی پدر و مادرها کاهش پیدا کرده و این سازمان های حمایتی و مکمل تا حدودی جانشین مادر در جنبه های تربیتی و پرورشی گردیده اند اما خلأ ناشی از عدم وجود مادر را نمی توانند پر کنند. مسلماً عاطفه و محبت مادر نسبت به فرزندش بیش از دیگران است. در ضمن باید دانست که فعالیت های پرورشی مهدکودک ها قاعدتاً با انگیزه های اقتصادی انجام می شود و به همین دلیل جای گزین مناسبی برای مادر نمی تواند باشد چه رسد به این که جای گاه عاطفی مادر را برای کودک پر کنند.
سپردن کودک به مراکز نگه داری و مهدکودک به ویژه در سال های اول زندگی و به مدت طولانی، وی را با محرومیت عاطفی ناشی از خلأ والدین، عدم توانایی در ارتباطات عاطفی و عدم ثبات شخصیت مواجه می-سازد. مطابق نظر «اشپیتز» جدایی های تا حدود هجده ماهگی ممکن است کودک را تا مرز «افسردگی» با نشانه های بی اشتهایی روانی و اختلال هایی در رفتار غذایی، توقف رشد و تأخیر در تحول روانی – حرکتی – پیش ببرد.
ساعت ها دوری فرزند از مادر، از میزان جاذبه ی آن دو خواهد کاست و در برخی از موارد با طولانی شدن این مدت، احساس غربت و بیگانگی بین آن دو را بیش تر می کند و چنین کودکانی مسلماً آن گونه که بخواهیم سالم و متعادل رشد نخواهند کرد.
از دیگر صدماتی که به این کودکان کم سن و سال در این زمینه وارد می شود این است که مجبورند علی رغم میل باطنی خود ساعات نبود مادر را در کنار بستگان یا در مهدکودک ها بگذرانند و اغلب به ناچار صبح-های زود هم راه با مادر از خواب بیدار شده و در سرما و گرما و شرایط خاص محیطی این رنج ها را ناخواسته تحمل کنند و این برای آن ها بسیار ناخوشایند است.
در سال های بعد زندگی فرزندان، گرچه نیاز عاطفی در حد سال های اولیه نیست اما در صورتی که اشتغال و نبود مادر فضای عاطفی – تربیتی خانواده را دچار اختلال سازد همان ضرورت به قوت خود باقی می-ماند.
راه کارهایی جهت کاهش اثرات منفی اشتغال زنان
در زمینه ی کاهش پیامدهای منفی اشتغال بانوان می توان به موارد زیر اشاره کرد:ادامه دارد....
بیشتر بخوانید :
پیامدهای اشتغال زنان (بخش اول)
پیامدهای اشتغال زنان (بخش دوم)
پیامدهای اشتغال زنان (بخش سوم)
پیامدهای منفی اشتغال زنان
جایگاه اشتغال زنان در سبک زندگی اسلامی
نکته هایی درباره اشتغال زنان
نگاهی به اشتغال زنان
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}